19تا20ماهگی
سلام گل پسر 20ماهه نازک نارنجی قهرو وتمییزکار وشیطون بلا وسخنران من
دیدی مادر چندتا صفت واست گذاشتم وپسر 20ماهم وچطورتوصیف کردم!
شرمنده روی ماه ودست وپای بلوریتم که با یک روز تاخیر واست 20ماهگیت وتبریک میگم
به دلایل محرمانه امنیتی!تاخیر کردم
پسر شیرین زبون باباجونت 2روز مسافرت بود وماهم کجا؟ خوب معلومه خونه نانا!عشق شما
بیچاره نانا روساعت آخری زخمی کردی اونم کجا دماغ!
نقطه حساس!تازه مادرجونم تا تونستی باخط کش زدی!
نمیدونم چه خاصیتیه اونجا میری سرحال میشی وحسابی خوش میگذرونی، باباجونت واسه من وشما سنگ تموم گذاشته واغلب چیز میزای عیدمون وخودش زحمت کشیده خریده!لباس شما که معرکس،دسشون مرسی!
حالا بریم سراغ کارایی که ماه قبل گل پسر کرده
حرف میزنی درحد المپیک!اما من که مامیتم به زور دوکلمش میفهمم
دسات میاری سمت لبات خودت وخم میکنی خیلی خوشمزه شروع میکنی به حرف زدن هی بادسات به آین ور اون ور اشاره میکنی وتقریبا نیم ساعتی سخنرانی داری کلی کلمه از دنبال هم میگی
باپاستیل خمیر بازی میکنی!این روزا که دم عیدومن هم دلم تمییزکاری میخاد حسابی لج میکنی وکابینت. وتخلیه به سمت مرکز آشپزخونه،فرضا منم بگم :علی؟ چیکارکردی؟سریعا شیرجه میری روی زمین و درازکش چندثانیه مکث میکنی-نه خبری از نازکشی نیست!رو به من :چیه،هیچی،دوباره -چیه؟ منم میگم هیچی کارت ندارم بخاب!میگی :قهر!چندباردیگه تکرار واگه جواب نداد میای وچند ماچ آبدار وبعدم نازی نازی میگی برمیگردی سر خرابکاریت
بابا که میره سرکار،گردنت کج میکنی، میگی :لفت،هروقت دلت تنگ میشه ازکشو عکس من بیچاره رومیاری میگی بابا نازی!
هرچی میخای، رو به شی میگی:بیا بیابیا
هرچی شب روتخت عمودی میزارمت هی خودت. وافقی میکنی ودودست مبارک باز وپاها بالای بالشت!من وبابا تو یک وجب جا میخابیم وشما عین پادشاها،اگرم بخام جات از ماجداباشه کولی بازی درمیاری،یک روز عصر بابا جای شما دراز کشید،یکم خیره نگاه کردی، بابا روبه من گفت نگاه چشماش غصه داره من جاش خابیدم،سریع شیرجه رفتی روشکمش وبالحنی که مسخره کنی گفتی:پاشو پاشو پاشو
حالا که باید بامی می خداحافظی کنی تازه علاقه مند شدی وخودت بجای من جوابم میدی
علی:مامی، می می،خودتم جواب میدی تشم(چشم) مامان!
تو خیابون هر مرد تپلی میبینی میگی بابا،منظورت بابای منه،به خانما هم مامان!به بچه ازنوع کوچیک یابزرگ میگی نی نی،نی نی خیلیم ذوق میکنی
چند وقت پیشم که عمو وخانوادش اومدن خونمون بعد خجالت اولیه، حسابی ذو ق زده بودی وهر شلوغ کاری میدونستی بهشون نشون دادی و با نرگس خانم بازی کردی،قبلشم الینا ومامانش خونمون بودن وشما نی نی رو. اونجاکشف کردی!یک آدم کوچیک عین خودت که میتونین دونفری آتیش بسوزونین،گاها اگه بزرگتر باشی زور بگی از پشت بندازیش وگرنه باسیاست ومحبتت باهاش دوست بشی
تلوزیون به روزگارنذاشتی روزی صدبارخموش روشنتازه فیش پشتشم درمیاری
باخودت میشمری:یک، سه،شیش،هف، نه،سیزده!!!!!!
رنگها رو میگی، فکر کنم تفاوتش بلد نیستی فقط عین مامیگی
سبز،زرد،آبی
گوشی تلفن وبر میداری شماره میگیری وسخنرانی!
وقتی لباسشویی روی دور خشک کن میره وایمیسی روبروش وخودت ومیلرزونی!
از لغات جدید
پدر،پ روبافتحه میگی، -به بابای بنده ،گاهیم عمه،عمو،بابا و مانی میگی بنده خدارو
مادربه مامان بنده که اونم گاها میشه عمه وعمو
من وباباییم البته از لطفتون بی بهره نیستیم وشامل القاب عمو وعمه هستیم
خاله،بیا، بییم(بریم)، دور، خوتار(خودکار)، دادا(دایی)
پیا(پویا) ،دس(دستمال) ،جاوو (جارو)دبییم دبیم(دویدم ودویدم)
خر!پنکه،کارت،آبجی!پی پی!دماخ(دماغ)شبار(شلوار)وکلا هرچیزی مامیگیم با زبون خودت تکرارش میکنی
خیلی دوست دارم پسرم واین روزها حسابی با شیرین زبونیت حرفا وکارای عجیبت من و بیشتر عاشق خودت کردی
ایشالله همیشه سلامت وخندان باشی