پسرک دوساله
مامان--------جان
مامامان-بیابیا----------چشم
مامامان بیابیا(باچاشنی بغض واشک)----------الان میام(بازچیکارکرده)
علی:جیغ، گریه-----------چی شدی ماما؟سرت جایی خورده؟
ها چی شدی جیگرم
علی:مامان،سر درد،مولب بدبد،سر آخ،،مو کند کند،مو درد
من:نمنه؟
پسرک سر رابه زیر مبل خم میکند وآلت جر م رانشان میدهد!
دنبال چه بوده نمیدانم-باری به هرجهت کله مبارک را به مبل چسبانده ومو به پایه گیر کرده
وازترس خورده شدنش. توسط مبل وپایه!فرار ترجیح بر قرار !
چند لاخ موی مبارک آویزوون پایه گشته وشده سوژه کولی بازی و لوس کاری علی
وچندسطر خاطره بازی وعکس وب ولبخند روی لب خواننده!
بقیه را. درادامه مطلب بخوانید لطفا!
یک صبح یاظهر روز تعطیل
علی بیا غذات وبخور مامان،
علی عین جن زده ها فرارمیکند وباخودش تکرارمیکنه، فیار فیار
پشت دراطاق خواب وگرفته باتمام قدرت هل میده،من روبه بابای علی:بروبیارش،اصلا اعصاب ندارم!
باباش،بیا بابا غذابخور والا میرم بانک ! علی میاد وغذا میخوره!
چرا این بچه اینقدربد غذاست؟ سر هروعده نمایشی داریم آبروبر،من جیغ وجیغ،علی فرار فرارو داد وبیداد!بگذریم
عصرباباش داره تی وی میبینه،زیرپوستی دستش ومیبره زیر گیرنده و......بعدشم نیشخند میندازه گوشه لبش رو به باباش که تازه دهنش وباز کرده بگه علی!
میگه:
بویو خونت،بویو بانک!پشو پشو!همون پاشو پاشو خودمون درحالیکه روی پ فتحه میزاره
چنان آرتیستیه این بچه که نگو!هرکار اشتباهی میکنه بدو بدو میاد روبه من:
مامان مزرت(معذرت)بابا گوشا میکن(بابا گوشام ومیکشه؟)!وپشت بندش وای وای و نچ نچ راه میندازه-آخر سرم یامیگه نانا کرده یابابا! حالا این وسط کی بخنده- کی......
مامامان---.--بیا بیا---------'کفشای من وتابه تا پوشیده- بالشت پشت درگذاشته-گیرکرده وسط در! میارمش بیرون،
پسرک این روزها به شدت باکلاس شده،بایدحتماتوخونه کفش بپوشه حالا کفش خودش یابزرگترش!
به فاصله چند مین دوباره-مامامان جی
یک مین بعد-زهرا خانووووم!تازه فامیلمم بلده!پسته بادووم میخام،اصلا فکرشم نکنین که بگین خوش بحالش بچش...... نه فقط بادندون مبارک پودر و بعدش تف میکنه روی قالی که فقط وفقط 14روزه دادم قالیشویی
یکی از موادی که به شدت معتادش شده چاکلزه!نه اصلا اکیدا منظور پفک چاکلز نیست به چیپس وپفیلا میگه.
چند مین بعدش----مامان جی،تایی!یکی ازعلایق این روزهای پسرک چایی!کلا بچه معتاد شده به همه چی ازدستم رفت تمام.
هنوز پام نرسیده به هال،مامان :کات اینگیلیشی میخام-------مامان ماهی،اینگلیشی فیش------مامان تخت،اینگیلیشی بد-------مامان......آب.........خما(خرما)...........هویو(هلو)
بعدش نوبت دستورات خریدش-سی دی بگیر،فرمون بگیر،امپا(امپراطور)بگیرو.....هرکدومم ماشاالله ده پونزده باری تکرار. میکنه
مامانی بازی کن من درازبکشم،هنوز دراز نکشیده روشکم منه-مامان بازی-------چی بازی--------دماخ(دماغ)بازی،،،،،،،گسه (غصه)-بازی،،،،،،،،،،درنهایت تپ تپ خمیر میکنه
تپ تپ خمیر،،،شیشه زمی،،،،،،حاجی زمی،،،،،2تاپاییییین!!!
تاپ تاپ خمیر آباسی!خوودا مانو و ناندازی،باباش عاشق زی گفتن آخرشه که خیلی میکشه
خلاصه اینکه من 49کیلویی رو صدبار توی هال واطاق ها و.....تمرین مارچ ودوو استقامت و....میده!
کی گفته خواب روزه دار ثوابه،بدوووبدوووو پرثواب تره
این ماه رمضون آرزو بردل موندیم یک سحر بادعای سحر غذا بخوریم،به خدا اگه جرات کنیم صدای قاشق و بشقاب و....دربشه،عین موش کور،دوراز جونتون پامیشیم توظلمات غذایی که آخرشب پختم وگرم میکنیم ودرسکوت محض میخوریم ودرنهایت باصدای غژ در یا شیر آب بیداره میشه وتا7صبح توکجا، لنگای مامان مهربون وبالشت ویایا،کله سحرم که تا چرتم میگیره - از تخت رفته پایین ومیهمان زمین عزیز شده،بعدترشم!مامان،آب،مامان هویو(هلو)،،مامان کما(خرما)مامان نخود-جل الخالق کله سحرونخود و الا ای وحال ادامه دارد.....عصرم که پارک خوراکشه-تاسر اذون تاب وسورسور و.......دقیق اول افطارمیایم خونه شازده می فرمان یایا!وبله بالشت وپای مامان وتکان تکان،،،آخرافطار خستگیش دررفته وپامیشه میره سراغ بنده آزاری باباش
-بغل،بازی،برج ایفل ساز
- خونه قبلیه قبل این که دربشیم بسی ماجراها داشتیم!اولش بگم من خیلی ترسو ام،خصوصا ازجک وجونور وسگها گربه،یک روز مامان خونه ما بود ومن رفتم بازار وقتی اومدم گفت. از وقتی رفتی ما پشت در وپنجره داریم گربه میبینیم!باورنکردم ولی بعدش دیدم بله یک گربه بادوبچه!ازاون روز ماهروز روز صبح کله سحر پای پنجره بودیم وگربه بی حیا رو که دراز به دراز تو حیاط ما به بچه هاش شیر میداد نظاره میکردیم، گاهی علی دستورمیداد آب بده گاهیم غذا!البته که من عمرا چنین کاری کنم-باورتون نمیشه هروقت واسه شیردادن بچه هاش میومد همسرشم روی دیوارها رژه میرفت،جون خودم اگه دروغ بگم-همچینم قشنگ بچه هاش وسرگرم میکرد،دراز به دراز زیر آفتاب با آرامش دمش ومیداد اینور دوباره اونور وبچه هاشم دنبال این دم میجهیدن اینور واونور،اینقدرم با آرامش اینکارو میکرد که نگو،بدون هیچ هزینه واسباب بازی وپارکی سرگرمشون میکرد والبته من پسرمان هم سرمان گرم میشد همینطور!
- یک تفریح دیگشون لیسیدن بچه هاش بود که علی میگفت:مامان بیا،پیشی نازی نازی نی نی!!!!
- الانم این بد آموزی شری شده واسمون
- آآقازاده اوغات فراغتش ودرازمیکشه ودستورمیده مامان،گردن نازی---پشت نازی----دست نازی،،،،تازه موهاشم دستورمیده نوازش کنیم ومن وباباش باید هرروز این پسرک وماساژویا به قول خودش نازی نازی کنیم
- واین شد بهانه ای برای عوض کردن سریع ترخونمون!هرچند صابخونه هم گفته بود میخاد عروسش ودرکنه تا چندماه دیگه ولی پیشی خانه ما مزید برعلت شد وخلاص!