سیدعلیسیدعلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

ماجراهای فندق ما

پسرک دوساله

1393/4/23 16:56
نویسنده : مامان علی
538 بازدید
اشتراک گذاری

ali

 

مامان--------جان

مامامان-بیابیا----------چشم

مامامان بیابیا(باچاشنی بغض واشک)----------الان میام(بازچیکارکرده)

علی:جیغ، گریه-----------چی شدی ماما؟سرت جایی خورده؟

ها چی شدی جیگرم

علی:مامان،سر درد،مولب بدبد،سر آخ،،مو کند کند،مو درد

من:نمنه؟

پسرک سر رابه زیر مبل خم میکند وآلت جر م رانشان میدهد!

دنبال چه بوده نمی‌دانم-باری به هرجهت کله مبارک را به مبل چسبانده ومو به پایه گیر کرده

وازترس  خورده شدنش. توسط مبل وپایه!فرار ترجیح بر قرار !

چند لاخ موی مبارک آویزوون پایه گشته وشده سوژه کولی بازی و لوس کاری علی

وچندسطر خاطره بازی وعکس وب ولبخند روی لب خواننده!

بقیه را. درادامه مطلب بخوانید لطفا!

 

 یک صبح یاظهر روز تعطیل
علی بیا غذات وبخور مامان،

علی عین جن زده ها فرارمیکند وباخودش تکرارمیکنه، فیار فیار
پشت دراطاق خواب وگرفته باتمام قدرت هل میده،من روبه بابای علی:بروبیارش،اصلا اعصاب ندارم!
باباش،بیا بابا غذابخور والا میرم بانک !  علی میاد وغذا میخوره!
چرا این بچه اینقدربد غذاست؟ سر هروعده نمایشی داریم آبروبر،من جیغ وجیغ،علی فرار فرارو داد وبیداد!بگذریم
عصرباباش داره تی وی میبینه،زیرپوستی دستش  ومیبره زیر گیرنده و......بعدشم نیشخند میندازه گوشه لبش رو به باباش که تازه دهنش وباز کرده بگه علی!

میگه:
بویو خونت،بویو بانک!پشو پشو!همون پاشو پاشو خودمون درحالیکه روی پ فتحه میزاره
چنان آرتیستیه این بچه که نگو!هرکار اشتباهی میکنه بدو بدو میاد روبه من:
مامان مزرت(معذرت)بابا گوشا میکن(بابا گوشام ومیکشه؟)!وپشت بندش وای وای و نچ نچ راه میندازه-آخر سرم یامیگه نانا کرده یابابا! حالا این وسط کی بخنده- کی......

 

 

 

 



مامامان---.--بیا بیا---------'کفشای من وتابه تا پوشیده- بالشت پشت درگذاشته-گیرکرده وسط در! میارمش بیرون،
پسرک این روزها به شدت باکلاس شده،بایدحتماتوخونه کفش بپوشه حالا کفش خودش یابزرگترش!
به فاصله چند مین دوباره-مامامان جی
یک مین بعد-زهرا خانووووم!تازه فامیلمم بلده!پسته بادووم میخام،اصلا فکرشم نکنین که بگین خوش بحالش بچش......     نه فقط بادندون مبارک پودر و بعدش تف میکنه روی قالی که فقط وفقط 14روزه دادم قالیشویی
یکی از موادی که به شدت معتادش شده چاکلزه!نه اصلا اکیدا منظور پفک چاکلز نیست به چیپس وپفیلا میگه.

چند مین بعدش----مامان جی،تایی!یکی ازعلایق این روزهای پسرک چایی!کلا بچه معتاد شده به همه چی ازدستم رفت تمام.
هنوز پام نرسیده به هال،مامان :کات اینگیلیشی میخام-------مامان ماهی،اینگلیشی فیش------مامان تخت،اینگیلیشی بد-------مامان......آب.........خما(خرما)...........هویو(هلو)
بعدش نوبت  دستورات خریدش-سی دی بگیر،فرمون بگیر،امپا(امپراطور)بگیرو.....هرکدومم ماشاالله ده پونزده باری تکرار. میکنه
مامانی بازی کن من درازبکشم،هنوز دراز نکشیده روشکم منه-مامان بازی-------چی بازی--------دماخ(دماغ)بازی،،،،،،،گسه (غصه)-بازی،،،،،،،،،،درنهایت تپ تپ خمیر میکنه
تپ تپ خمیر،،،شیشه زمی،،،،،،حاجی زمی،،،،،2تاپاییییین!!!
تاپ تاپ خمیر آباسی!خوودا مانو و ناندازی،باباش عاشق زی گفتن آخرشه که خیلی میکشه
خلاصه اینکه من 49کیلویی رو صدبار توی هال واطاق ها و.....تمرین مارچ ودوو استقامت و....میده!
کی گفته خواب روزه دار ثوابه،بدوووبدوووو پرثواب تره


 

 

این ماه رمضون آرزو بردل موندیم یک سحر بادعای سحر غذا بخوریم،به خدا اگه جرات کنیم صدای قاشق و بشقاب و....دربشه،عین موش کور،دوراز جونتون پامیشیم توظلمات غذایی که آخرشب پختم وگرم میکنیم ودرسکوت محض میخوریم ودرنهایت باصدای غژ در یا شیر آب بیداره میشه وتا7صبح توکجا، لنگای مامان مهربون وبالشت ویایا،کله سحرم که تا چرتم میگیره - از تخت رفته پایین ومیهمان زمین عزیز شده،بعدترشم!مامان،آب،مامان هویو(هلو)،،مامان کما(خرما)مامان نخود-جل الخالق کله سحرونخود و الا ای وحال ادامه دارد.....عصرم که پارک خوراکشه-تاسر اذون تاب وسورسور و.......دقیق اول افطارمیایم خونه شازده می فرمان یایا!وبله بالشت وپای مامان وتکان تکان،،،آخرافطار خستگیش دررفته وپامیشه میره سراغ بنده آزاری باباش

-بغل،بازی،برج ایفل ساز


 

  • خونه قبلیه قبل این که دربشیم بسی ماجراها داشتیم!اولش بگم من خیلی ترسو ام،خصوصا ازجک وجونور وسگها گربه،یک روز مامان خونه ما بود ومن رفتم بازار وقتی اومدم گفت. از وقتی رفتی ما پشت در وپنجره داریم گربه میبینیم!باورنکردم ولی بعدش دیدم بله یک گربه بادوبچه!ازاون روز ماهروز روز صبح کله سحر پای پنجره بودیم وگربه بی حیا رو که دراز به دراز تو حیاط ما به بچه هاش شیر میداد نظاره میکردیم، گاهی علی دستورمیداد آب بده گاهیم غذا!البته که من عمرا چنین کاری کنم-باورتون نمیشه هروقت واسه شیردادن بچه هاش میومد همسرشم روی دیوارها رژه میرفت،جون خودم اگه دروغ بگم-همچینم قشنگ بچه هاش وسرگرم میکرد،دراز به دراز زیر آفتاب با آرامش دمش ومیداد اینور دوباره اونور وبچه هاشم دنبال این دم میجهیدن اینور واونور،اینقدرم با آرامش اینکارو میکرد که نگو،بدون هیچ هزینه واسباب بازی وپارکی  سرگرمشون میکرد والبته من پسرمان هم سرمان گرم میشد همینطور!
  • یک تفریح دیگشون لیسیدن بچه هاش بود که علی میگفت:مامان بیا،پیشی نازی نازی نی نی!!!!
  • الانم این بد آموزی شری شده واسمون
  • آآقازاده اوغات فراغتش ودرازمیکشه ودستورمیده مامان،گردن نازی---پشت نازی----دست نازی،،،،تازه موهاشم دستورمیده نوازش کنیم ومن وباباش باید هرروز این پسرک وماساژویا به قول خودش نازی نازی کنیم
  • واین شد بهانه ای برای عوض کردن سریع ترخونمون!هرچند صابخونه هم گفته بود میخاد عروسش ودرکنه تا چندماه دیگه ولی پیشی خانه ما مزید برعلت شد وخلاص!

پسندها (9)

نظرات (17)

مامان السا
24 تیر 93 13:18
سلام خدا نگهش داره
مامان علی
پاسخ
ممنون، همینطور کوچولوی شماروخداحفظش کنه
الهه مامان سلما
24 تیر 93 13:21
علی ، منتظر باش دارم میام یه گاز اساسی ازت بگیرم... الهی بمیرم، زهرا ۴۹ کیلوووو؟ بخور یه کم ، جون داشته باشی، بدو بدو کنی دنبالش... با نشنیدن دعای سحر و یواشکی سحری خوردن بدجوری موافقم.. سلما که بیدار شه تا ۹ بیداره، تا فرنی نخوره هم نمیخوابه، فک کن... خدایا ما چقدر کمبود خواب داریم!!! منزل نو مبارک، ایشالا بزودی خونه خودتون ایشالا پر از اتفاقای خوب و شاد باشه براتون
مامان علی
پاسخ
خدانکنه عزیزم،به جون خودم میخورم اما این بچه همه رو میسوزونه! پس شماهم بله!الهی خیلی، خیلی کمبود لالاداریم بازم ممنون ازاینهمه محبتت دوست مهربونم سلماس عزیزم وببوس
مامانی
24 تیر 93 13:27
سلام هزار ماشالله چه گل پسری چه شیرین زبون در ضمن خاله تولدت مبارک خوشحال میشیم به ما سر بزنین نظر یادتون نره لطفا
مامان علی
پاسخ
خیلی لطف دارین شما دوستم-بسیار سپاسگذار،چشم حتما درآولین فرصت میایم پیشتون
زندگی از آ...تا...ی
24 تیر 93 13:33
از آ...تا...ی زندگی را برایتان گذاشته ایم. ما را لینک بفرمایید.
شال و روسری رنگین کمان
24 تیر 93 21:14
سلام دوست عزیز با آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما فروش شال و روسری برندGNT ارسال رایگان به سراسر کشور http://ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=898884
reza
24 تیر 93 22:32
ماشالله هر روز با نمک‌تر میشه ، میدونم سخته، علی هم که قربونش برم آخر فضولیه ولی چند سال بعد که بزرگتر بشه، دلت واسه این شیرین‌کاریهاش تنگ میشه. شاد باشی.
مامان علی
پاسخ
بله داداشی فضوووووووول وشیطوووووون،کاملا درست میگی همین الانم دلم واسه چند ماه پیشش تنگ شده
مامان مهراد
25 تیر 93 11:03
چه جالب . خیلی با حال بود.... یه بوس محکم محکم ازش بکن مامان جونی
مامان علی
پاسخ
عزیزمی شما
مامان دانیال&ویانا
26 تیر 93 9:50
ااااااااااااااااااااای جونِ دلم وای قربون این پسرک شیطون برم منعااااااااااااشقتم با این حرف زدنای بامزتوای بخدا بیشتر کارات مثل کارای دانیاله ولی ماشالا بهتر از دانیال حرف میزنی فدات بشم دانیال که فقط دنبال خرابکاریه و دیوونه میشم از دستش نماز و روزه هاتم قبول عزیزم اینقدر خندیدم از تصور سحری خوردنتون تو سکوتالتماس دعا ما رو هم فراموش نکن علی جونمم ببوس یهههههههه عالمه [پاسخخدانکنه خاله مهربونبعله به نظرمنم اغلب بچه های تو این سن کارها ورفتاراشون شبیه همهای وایم اینجوری نگوخاله.قبول دارم کارت باوجود دوتافرشته خیلی سخت ترهای به چشم ماهم محتاج دعاییم گلم
مامان فهیمه
27 تیر 93 2:41
اگه بدونی الان ساعت چنده که دارم این پستتو که رمز نداشت و تنها پستی بود که بهش دسترسی داشتم و میخونم... ساعت 3 بامداد علی و بابا لا لا مامان هم تایپ از بس این خاطرات وروجک باحال بود کلی خندیدم تازه تصمیم گرفتم ازت تقلیدم کنم و واسه علی خودمم یه چند تا خاطرات بامزشو بنویسم هر چند این وروجکا کل روز در حال ثبت خاطرات خنده دار حرص درار و ... هستند
مامان علی
پاسخ
قربونت بشم که اینقدر مهربونی خانمی فهیمه جونبرات رمز وگذاشتم عزیزمبله خندش واسه شما غرغرپسرک واسه ما بله عزیزم حتما بنویس چون خیلی زود کارهای جدیدیادمیگیرن
مامان فهیمه
27 تیر 93 2:49
یه چیزایی واست نوشتم توی خصوصی
مامي مينا
29 تیر 93 12:53
اخي. الهي. چقدر دردش اومده دوستم در مورد پوشك گيرون كه هيچي،،،، كاري نميشه كرد. چند باري بازش كردم شمال اما بازم كار خودشو ميكنه. پسرا تنبلن تو اين كارا. . براش سندروس رو شروع كردم فعلاً كه خوب غذا ميخوره. هرچي خدا بخواد.
مامان علی
پاسخ
حتما دردش اومده ولی نیمیش فیلمه خوب فکرکنم پسرای مایکم دراین زمینه درمسیر عدم همکاری قدم برمیدارنخداروشکر غذاش ومیخوره منم باید سندروس روشروع کنم ایشالله دلشاد وسلامت باشه سام خوشکلم
مامان مهری
6 مرداد 93 14:10
پیشاپیش عیدتون مبارک... امیدوارم تعطیلات خیلی خوبی کنار هم داشته باشین
مریم مامان دونه برفی
11 مرداد 93 9:08
ماشاءا... به این گل پسر مثل اینکه جمله برو خونه تون فقط مختص امیرعلی من نیست ...چون امیرعلی هم به محض اینکه از دست کسی ناراحت میشه میگه برو خونتون
مامان علی
پاسخ
فدات بشم عزیزی بله دیگه این اقایون ازراه نرسیده صاحب خونه شدن ببوس پسرک نازم رو
مامان فهیمه
13 مرداد 93 23:24
سلام خانمی کجایی یه مدتی نیستی حالا دیگه ما داریم نگران میشیم مگه اثباب کشی تمام نشد؟
مامان علی
پاسخ
سلام گفت گلووووم.چراتموم رفته بید اما دردسرای جدیدپیش اومد کردخوب دیگه ما هم برگشتیممیام پیشتون که دلم حسابی واسه عکسای علی کوچولو تنگ شده
الهه مامان سلما
18 مرداد 93 2:13
زهراجونم خوبی؟ تو هم که عین من گاخی تو غیبتی... بیا یه حاضری بزن دلمون تنگولیده!
مامان علی
پاسخ
ای جونم مرضی جونم یک مدت درگیر ویروس ومریضی خودم بودم حالام تولد علی. دیگه قول میدم منظم بشم سلماجونم چطوره.دلم حسابی براتون تنگ شده الان میام پیشتون
مامان مهراد
25 مرداد 93 11:15
سلام خانومی.... خوندم کسالت داری، خیلی ناراحت شدم. بلا به دور باشه ان شاله..... فکر کنم تو ماه رمضونی خیلی بهت فشار اومده و ضعیف شدی... ان شاله زود زود خوب بشی راستی علی شیطون بلا چی میکنه.... منتظر دیدن عکس های قشنگش و خبر های خوش هستیم...... مامانی گل پسری رو ببوس
مامان علی
پاسخ
سلام برمهری مهربونم فدات بشم .عزیزمی.اره والا هم فشار روزه بدنم وضعیف کرد هم دوهفته بیماری.تب ولرز ویروسی.علی وهمسریم پاسوزمن شدن تواین تعطیلات خونه نشین حتما عزیزم به زودی شماهم مهراد خوشکلم وببوس
مينا مامي سام
25 مرداد 93 13:39
سلام عزيزم. اين حرفا چيه شما خودت كلي با سليقه ايي. اتفاقاً من تمم رو چندجا سپرده بودم واسه فروش تو ني ني سايت ، البته قابلتو نداره هركدومو خواستي بگو برات ميفرستم تعارفم ندارم ديگه به درد من كه نميخوره
مامان علی
پاسخ
سلام مهربونم بینهایت سپاسگذارمازلطفت.نه عزیزم مابه پای شماکه عمرا نمیرسیم.اما یک کاراییی کردم.بدک نشد.البته کاملا کپی برداری ازهنرشما