سیدعلیسیدعلی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

ماجراهای فندق ما

عاشقانه من برای تو

حیاط دلم پر ز برگهای پاییزی بود خنده ام ازسر اجبار وقهقهه ام از روی انکار،اماحالا -تک تک خانه های دلم که هیچ ،روزنه هایش پر است از بوی بهار !وعطر وجود تو،خنده هایم که هیچ ،گریه هایم  هم امیخته با خنده است،  تورا کم داشتم، تو شاه کلید دل من بودی،بی هیچ ابهام وپرز بوی باران،معبودمان تو را جان بخشید، من تورا دنیا آوردم،اما تو نشان اویی،تویی تقدیر من،تو شدی خواب  خوش صبحگاه من. جادوی چشمانت ،نقش لبهای کودکانه ومعصومت،نفس های گرمت .....به خداوندی خدا سوگند حال من خوب است .  من دزدی را دوست دارم،آری دزدین یک بوسه کوچک از لبهای ظریف تو،من دوست دارم نفس بکشم بازدم های لطیف تو را.سرشار کنم ریه هایم را از عطر نفست. سایه ات ...
22 دی 1392

واکسن 18ماهگی

بالاخره 14دی بردیمت کلینیک!  وقتی داشتم لباس تنت میکردم خیلی خوشحال بودی میری بیرون، ولی طفلکم خبر نداشتی چه خوابی برات دیدیم،کارت واکسنتم گم شده بود،بابایی ازما زودتر رسیده بود وپروندت گرفته بود. منتظر شدیم تا کار نی نی هایی که قبل شما اومدن انجام بشه،بعدش نشستی برای کنترل-وزن11.500-برای قد همکاری نکردی وخواب دراز نکشیدی، خانمه هم دستپاچگی اندازه گرفت گفت 85،ولی مطمئنا بیشتری، برای کنترل 15ماهگی مهر ماه هم همین بودی،الان شلوار ی که مهر گرفتم خیلی برات کوتاه شده!دورسر47.5 رفتیم اتاق واکسیناسیون،تا خواستم درازت کنم چسبیدی به من وزدی زیر گریه، قربونت بشم چاره ای نبود، بابایی پاهات ونگه داشت و........ جیغ.........تمام! چه کابوسی ...
20 دی 1392